مارلون براندو
"مارلون براندو" در سوم آوریل 1924 در «اُماها بنداسکا» بدنیا آمد.
او سومین و آخرین فرزند خانواده بود. مادرش بازیگر محلی و پدرش
فروشنده بود. در سال 1925، والدینش از هم جدا شدند و مادر
خانواده همراه سه فرزندش به «سنتاآما» واقع در کالیفرنیا نقل
مکان کرد ولی دو سال بعد، والدین او دوباره ازدواج کردند و همگی به استان «ایلی ئویز» واقع در شمال شیکاگو رفتند.
در سال 1940او به پانسیون نظامی فرستاده شد که در آنجا
شروع به تمرینهای نمایش کرد ولی به خاطر سرپیچی از قوانین
کمی پیش از فارغالتحصیلی اخراج شد. در سال 1943 براندو به
نیویورک نزد خواهرش رفت و درکارگاه هنرهای در« اماتیک» ثبت نام
کرد که در آنجا با بازیگرانی مثل «هدی بلافونت» و «شیلی و
نیترز» آشنا شد. اولین معلمش در آنجا استلا آدلر (Stella Adler) بود
که اهل خانواده بزرگی از روسیه بود. او شعارش این بود که
بازی نکنید،خودتان باشید». او راهنمای براندو بود و از همان
چیزهایی آموخت که امروز به آن «متد بازیگری» میگویند. آنچه «
استلا آدلر» به دانشآموزان خود یاد داد این بود که چگونه نیروهای
درونی خود را کشف کنند تا به کمک آنها، احساسات ببیننده خود
را هم بیدار کنند. براندو یکبار درباره آدلر نوشت: «او به من یاد داد
که طبیعی باشم و سعی نکنم حسی را که خودم هنگام
بازی،لمس نکردهام تظاهر کنم» در سال 1944 براندو اولین تجربه
صحنهاش در نمایشی درباره حضرت مسیح بود. در طول همان سال
اولین همکاریاش با کمپانی «برادوی» در «من مادر را به خاطر
دارم» به کارگردانی« جان ون دروتن» (yonvun Droten)
که بسیار موفق از کار در آمد و تا دوسال نمایش داده شد
این نمایش پرفروش تحسینهای بسیاری برای براندو در پی داشت
که یکی از تحسینکنندگانش «الیا کازان» (Elia Kazan) کارگردان
بود. «الیاکازن» توانست تهیه کننده فیلمش «اتوبوسی به نام
هوس» که «تنسی ویلیامز» فیلمنامه آن را نوشته بود ـ را راضی
کند که براندو برای نقش «استنلی کوالسکی» مناسب است. با
بازی چشمگیر براندو در این نقش مشخص میشد که او در پی
گونهای خاص از بازیگری است و قادر است روح دردمند و مجروح را
به خوبی نشان دهد. شیوه بازی براندو با راهنماییهای الیاکازان
خبر از ورود متد به عالم بازیگری میداد. شخصیت «استنلی
کوالسکی» یکی احمقترین و هوس بازترین شخصیتهایی است
که تا به حال در سینما دیده شده است. خاطره مردی که به آرامی
به وسایل اطرافش ضربه میزند و با بیان خاصش که بین کلمات
مکث میکند و بیاختیار نام «استلا» را فریاد میزند، برای
همیشه جاودان شده است.
میکرد،به جز فیلم «مردان» با کارگردان «استنلی» .خلاقیت و
سرکشی او بر قوانین حاکم بر سینما چه روی پرده و چه خارج
از آن، او را جاودانه کرد و تا کنون هیچ بازیگری نمیتواند ادعا کند که
مثل مارلون براندو در ارتقای بازیگری مؤثر بوده است.
کرامر» (Stanly Kramer) که در آن سربازی است که در جنگ فلج
شده و نمیتواند با مشکلاتش در جامعه کنار بیاید و برای بازی در
آن مدتی با این گونه بیماران سپری کرده بود. این فیلم نتوانست
موفقیت فیلم قبلی براندو را تکرار کند اما او را نامزد جایزه اسکار
کرد. منتقدی اشاره کرده است که« بازی براندو در فیلم «مردان»
مثل تزریق خون به جان بازیگریاست» بعدها همگی این کار بزرگ
او را تأیید کردند.
در بهار 1955، براندو، کمپانی اختصاصیاش را با نام «پین بارکر» که
اسم پیش از ازدواج مادرش را روی آن گذاشته بودرا تاسیس کرد.
در اکتبر 1957، براندو با بازیگری بنام «آنا کاشیف» (Anakashif) که
اهل ولز بود ازدواج کرد. در دهه شصت او تعدادی فیلم ضعیف بازی
کرد. در طول این مدت او برای پایان دادن به تبعیض نژادی و
بیعدالتی اجتماعی و برگرداندن حقوق سرخپوستان وارد جنبش
«قانون مدنی» شد و اعانه جمع میکرد با حضور در
فیلم«دربارانداز» (1954) و با کارگردانی الیاکازان، براندو اولین اسکار
خودش را کسب کرد.
براندو در نقش شخصیتهای متفاوتی بازی کرده بود و هیچ وقت
پای ثابت نوع خاصی از نقشها نبود. او جرأت کرد که در موزیکال
«جوانان و عروسکها» آواز بخواند.
به کمدی نشان داد. در «سایانورا» (1957) او را سربازی آمریکایی
میبینیم که در حین مأموریت در ژاپن عاشق بازیگری ژاپنی
میشود در حالی که ازدواج او ممکن است مجازات سختی در پی
داشته باشد. این فیلم برایش پنجمین نامزدی اسکار را به دنبال داشت.
بار دیگر در هیبت یک نظامی بخت با او یار بود و و در فیلم «شیرهای
جوان» در کنار «مونت گوی کلیف» (Mont Gary Clift) درخشید. این
جوان عاصی و پرشور دهه پنجاه آمریکا هیچ گاه روش زندگی فوق
ستارههای هالیوودی را در پیش نرفت و در عوض راه را برای
ستارههای بزرگ دیگری مثل «جیمزدین» (James Dean) که خیلی
زود مرد و تنها در سه فیلم بازی کرد و «پل نیومن»
(Poul Newman) هموار کرد.
در این دهه برای چهار سال پیاپی نامزده جایزه اسکار شد. سال
اول برای فیلم «مردان» سال دوم «برای زنده یاد زاپادا» که در آن
رهبر دهقانانی بود که علیه حکومت شورش کرده بودند و سومی
برای «جولیوس سزار» که در آن شکلی کاریکاتوری از مارک آنتونی
سردار قدرت طلب سزاور نمایش میدهد. او خواهرزاده قیصر و
مردی خوش گذران و دلیر بود که با قدرت کلامش، مردم را تحریک به
انتقام میکرد و چهارمی به خاطر یکی از بهترین ساختههای
«الیاکازان» یعنی «در بارانداز» که براندو در آن درخشید و اوج بازی
او در سالهای جوانی بود و بالاخره به خاطر آن جایزه اسکار را
گرفت.
دومین ازدواج
براندو در سال 1960 با بازیگر مکزیکی
بنام
«موتیرا
کاستاندا» (Motria Castanda) به وقوع پیوست .
«سربازان یک چشم» فیلمی بود که در سال 1961، براندو علاوه بر
بازیگری، کارگردانی آن را هم انجام داد که در واقع وسترنی متفاوت
در زمان خودش محسوب میشد. در فیلم «شورش در کشتی
بونتی» براندو یک افسر کشتی است که با ناخدا اختلاف پیدا
میکند. شکست تجاری این فیلم که احتمالاً علت اصلی آن نیز
جنجال و درگیریهای پشت صحنه بود و به خاطر هزینه زیادی که
صرف ساخت آن شده بود این شکست تقریباً باعث ورشکستگی
کمپانی سازندهاش شد.
در سال
1962
براندو در فیلم ناموفق «آمریکایی زشت» بازی کرد،و
او در عوض فرصت همکاری دوباره با الیاکازان را از دست داد. کازان
سعی که تا براندو را برای بازی در فیلم جدیدش یعنی «سازش»
راضی کند اما او نپذیرفت .
حضور براندو در
وسترن « میسوری از هم
میپاشد».
کهدر صحنهای
پیراهن به تن و کلاه زنانه به سر میکند از تواناییهای عجیب دیگر
او خبر میداد و حضور موفقش در «سوپرمن» با توجهی زودگذر
همراه بود.
به خاطر ویژگیهای خاص فیلم «بسوزان» در سال 1969 ساخته
«فرد زینهمان» یعنی از لحاظ بازیگری و مضمون اجتماعی به آن
توجه ویژهای شد.
او درنقش مأمور
سری بریتانیایی
ظاهر
میشود که شورش بزرگی
را در یک کشور آفریقایی به راه میاندازد فیلم اعتراضی به نژاد
پرستی و استعماگری است و شخصیت براندو در آن با توجه به
موقعیتهای مختلف، مرتب تغییر میکند.
در سراسر دهة 60
شخصیت گیرای براندو هم بر روی پرده و هم
بیرون از آن از او هنرمندی دوست داشتنی و نیروی تازه اجتماعی
ساخت.
تماشاگران جوان آن روزها او را در قامت فردی سرکش، تحسین
میکردند اما نسلهای بعدی او را فردی ضد اجتماع و بیبندوبار
شناختند. اما باز هم، منتقدان معتقد بودند که از یکی از مبتکرترین
شخصیتهایی است که در طول مدت طولانی روی پرده ظاهر
شده است.
در طول دهه هفتاد براندو با بازیهای قدرتمند در نقشهای
خاطرهانگیز در ذهنها ماندگار شد. در سال 1972، مارلون براندو
معنی واقعی نبوغ بازیگری را با نقش «دون ویتو کورلئونه» در فیلم
«پدرخوانده» که کارگردان آن «فرانسیس فورد کوپولا» بود به
تماشاگران ارائه میدهد که برای آن دومین جایزه اسکار خود را نیز
به دست آورد.
براندو در مراسم اسکار در 27 مارچ 1973 همراه یک دختر
سرخپوست ظاهر شد. براندو از پذیرفتن جایزه سر باز زد و دختر
سرخپوست از طرف او بیانیهای را خواند که در آن دلیل رد کردن
مجسمه را رفتار نادرست با سرخپوستان بومی به خصوص در
فیلمهای این کشور دانست. رد کردن این جایزه بوسیله براندو
باعث ایجاد دورهای شد که در آن او بیشتر به سیاست اهمیت
میداد تا به بازیگری.. خیلیها معتقد بودند که کار او در مراسم
اسکار بچگانه بوده و او میتوانست با روشهای دیگری از
سرخپوستان حمایت کند.
براندو موفقیت رویایاش در «پدرخوانده» را با حضور در هیبت مردی
میانسال در برابر «ماریا اشنایمر» در فیلم «آخرین نانگو در پاریس»
کامل میکند که احتمالاً بهترین بازیاش بود و درخشش او عامل
اصلی موفقیت فیلم «برناردو برتولچی» (Bernardo Bertolcci)
است که بهترین فیلم این کارگردان نیز هست. این فیلم براندو را
برای بار هفتم نامزد اسکار کرد. او دهه هفتاد را با ایفای نقش
«کوتز»قهرمان فیلم «اینک آخرالزمان» به کارگردانی کوپولا به پایان
رساند که مشکلات مالی آن، فیلم و کارگردانش را به درد سر
انداخت. اما در سال 2003 این فیلم با اضافه شدن پلانهای حذفی
به صورت محدود با نام «اینک آخرالزمان»و تدوین دوباره به نمایش در
آمد. براندو در دهه هشتاد مدتی از روی پردهها دور بود. در آن
دوران اظهارنظرهای عجیب و غریب بر اندو هم شنیده میشد
مثل این جمله که در بازیگری حرفهای پوچ و توخالی است، به هر
حال مارلون براندو هرگز از مرکز توجه و ستاره بودن راضی نبود. او
در اول کتاب خاطراتش که در سال 1994 به نام «آوازهایی که از
مادرم آموختم» منتشر شد، نوشته است که هر چه پول آورده خرج
روانپزشکها کرده است.
پس از یک غیبت
طولانی، براندو در
سال 1989
در فیلم «فصل خشک
سفید» در نقش یک وکیل روشنفکر سفیدپوست که تبعه آفریقای
جنوبی است، ظاهر میشود که از درآمدهای کلانش دست
کشیده است.
این نقش هم نامزدی آکادمی را کسب کرد که هشتمین و آخرین
افتخار مشابه او بود. در همان سال یکی از وقایع تلخ و تراژدیک
زندگی خصوصی مارلون براندو نیز اتفاق افتاد و آن از این قرار بود که
پسرش «کریستیان» به اتهام قتل نامزد خواهر ناتنیاش «داگ
درولیت» محاکمه و به جرم قتل عمد به ده سال زندان محکوم شد.
به دنبال این اتفاق در سال 1995، دختر براندو نیز در بیست و پنج
سالگی، خود کشی کرد. براندو هیچ گاه زندگی آرام و بیدغدغهای
نداشت و همین موضوع او را مورد توجه رسانههای عمومی قرار
میداد. برگمن در باره براندو گفته است: "اگر درباره کسانی که در
زمان خودشان اسطوره بودند فکر میکنید – افرادی مثل«جیمزدین»
، «مولین مونرو» و «الوس پربسلی» – براندو هم مطمئناً در این
همین دسته قرار دارد".سه نفری که همگی از بهترین بازیگران
نسل خود شناخته شدهاند اما خلاقیت و سرکشی او بر قوانین
حاکم بر سینما چه روی پرده و چه خارج از آن، او را جاودانه کرد و تا
کنون هیچ بازیگری نمیتواند ادعا کند که مثل مارلون براندو در
ارتقای بازیگری مؤثر بوده است.
اما یکی از بهترین فیلمهای او در آن زمان کمدی «نوآموز» بود
که در سال 1990 ساخته و براندو در آن با «متیوبرادریک»
(Matiow Bradrick) هم بازی بود و همچنین بازیهای زیبای او در
«دن ژوان دمارکو» (1995) و «جزیره دکتر مورو» (1996) بیاد ماندنی
بود.
آخرین فیلم این ستاره بزرگ یعنی «امتیاز» در سال 2001 ساخته
شد که او در برابر «رابرت دنیرو» (Robert Deniro) و «ادوارد نورتون»
(Ednard Norton) درخشید.
او بیشتر دهههای هشتادو ونود را در تنهایی سپری کرد و او اخر
عمر را بیشتر با کمکهای مردمی میگذراند و انگار خاطرات دهه
پنجاه که با آن عالم بازیگری را دگرگون کرده است را فراموش کرده
بود. این اسطوره بازیگری در دوم جولای 2004 در بیمارستان به
خاطر چاقی مفرط و ناراحتی ریه، درگذشت. با مرگ اوپروژه فیلمی
که قرار بود درباره براندو ساخته شود منتفی شد. فیلم «براندو
براندو» درباره جوانی است که به دنبال این بازیگر راهی آمریکا
میشود و با کمک خود براندو، فیلمنامهاش بازنویسی شده بود.
مارلون براندو افسانه قرن ما بود که تماشاگران این عصر را شیفتهی
خودکرد و نسلهای آینده را هم شیفته خود خواهد کرد.
سهم او در پیشرفت هنر بازیگری و صنعت فیلم غیرقابل انکار است
و یاد و خاطره او نه تنها به خاطر نقش به سزایش در ارتقای
فیلمسازی بلکه همینطور به خاطر فعالیتهای بشر دوستانهاش
در حمایت از جنبش مدتی و بازگرداندن حقوق سرخپوستان بومی
آمریکا در ذهنها زنده خواهد ماند.
فیلمها
:
مردان (1950)
اتوبوسی به نام هوس (1951)
زنده باد زاپاتا (1952)
جولیوس سزار (1953)
وحشی (1954)
دزیره (1954)
در بار انداز (1954)
جوانان و عروسکها (1955)
قهوهخانه ماه اوت (1956)
سایانورا (1957)
شیرهای جوان (1975)
نسل فراری (1960)
سربازهای یک چشم (1961)
شورش در کشتی بوتنی (1962)
داستان وقت خواب (1964)
آمریکایی زشت (1962)
موریتوری (1965)
آپالوزا (1966)
تعقیب (1966)
کنتسی از هنگ کنگ (1967)
انعکاس در چشم طلایی (1967)
کندی (1968)
بسوزان (1968)
شب بعد از حادثه (1968)
شبروها (1971)
آخرین تانگو در پاریس (1972)
پدرخوانده (1972)
میسوری از هم میپاشد (1976)
سوپر من (1987)
اینک آخرالزمان (1979)
فرمول (1980)
فصل خشک سفید (1989)
نوآموز (1990)
کریستف کلمب (1992)
دون ژوان دمارکو (1995)
جزیره دکتر مورو (1997)
پول بادآورده (1998)
امتیاز (2001)
اینک آخرالزمان، تدوین دوباره (2003)
افتخارات:
1989 بهترین بازیگر نقش دوم مرد فصل خشک سفید(1989) نامزد
1972
بهترین بازیگر
مرد پدرخوانده (1972) برنده
1957
بهترین بازیگر
مرد سایانورا
(1957)
نامزد
1954
بهترین بازیگر
مرد دربار انداز (1954) برنده
1953
بهترین
بازیگر
مرد جولیوس سزار (1953) نامزد
1952
بهترین بازیگر
مرد زنده باد زاپاتا
(1952)
نامزد
1951
بهترین بازیگر
مرد اتوبوسی به نام هوس نامزد
آکادامی
انگلستان
1953 بهترین بازیگر خارجی جولیوس سزار (1953) برنده
1952
بهترین
بازیگر
خارجی زنده باد زاپاتا (1952) نامزد
جشنواره بینالمللی فیلم کن
1952
بهترین بازیگر
مرد سربازان یک چشم(1952)
برنده
انجمن کارگردانان آمریکا
1961
بهترین
کارگردان
سربازان یک چشم (1961) نامزد
1989
بهترین بازیگر
مرد نقش دوم فصل خشک سفید (1989) نامزد
1972 بهترین بازیگر مرد – درام پدرخوانده (1972) برنده
1963 بهترین بازیگر مرد – درام آمریکایی زشت (1963) نامزد
1957 بهترین بازیگر مرد ـ درام سایانورا (1957) نامزد
1956
بهترین
بازگر مرد
– موزیکال و کمدی قهوهخانه ماه اوت
(19569 ) نامزد
1954
بهترین بازیگر
مرد ـ
درام در بار انداز (1954) برنده
1972
بهترین بازیگر
مرد پدرخوانده ((1972
نامزد
1957
بهترین بازیگر
مرد سایانورا (1957) برنده
1954
بهترین بازیگر
مرد
در
بارانداز (1954) نامزد
1952
بهترین بازیگر
مرد زنده باد زاپاتا (1952(
نامزد
1951
بهترین بازیگر مرد اتوبوسی به نام هوس (1951) نامزد