تهیه کننده : شبکه MBC
تعداد قسمت : 81
مدت هر قسمت : 60 دقیقه
سال انتشار : 2006 تا 2007
مطمئنا" یکی از بهترین سریال های کره ای که در ژانر حماسی رزمی ساخته شده
سریال دیدنی جومونگ با بازی سونگ ایل گوک ( یوم جانگ ) هست که پرطرفدار
ترین سریال در کره جنوبی توی مدت زمان پخشش ( 81 قسمت ) بود . در این
سریال دیدنی ما با پرنس جومونگ ( با بازی سونگ ایل گوک ) آشنا می شیم که
با اینکه اختلافاتی با برادرانش داره در مسند قدرت قرار داره و چیزی
نمونده تا پادشاه کشور بشه که در همین حال متوجه رازی میشه که زندگی خودش
و یک ملت رو بکلی عوض می کنه . پرنس جومونگ می فهمه که پسر شاه نیست و پدر
اصلیش جنرال هه مو سو هست و پرنس تصمیم می گیره که همه چیزش رو کنار بذاره
تا راه پدرش رو ادامه بده . اون در این راه سختی های زیادی رو تحمل می کنه
و بسیاری از عزیزانش رو از دست می ده ولی نهایتا به آرزوی پدرش می رسه و
کشوری جدید به نام گوگوریو تاسیس می کنه و با قدرت رزمی فوق العاده بالا و
افسانه ایی که داشته مرز های این کشور رو تا جایی که می تونه افزایش می ده
و همواره با برادر بزرگش تی سو در درگیری و مبارزه است . همچنین در کنار
تمام این درگیری ها داستانی عاشقانه نیز نهفته است که کمی کمرنگ تر ولی
موازی با داستان حرکت می کنه و با بازی سرنوشت درگیری زیادی بین شخصیت های
اصلی سریال پیدا میشه . در حال حاظر کشور کره قسمتی از گوگوریو عظیمی است
که ژنرال جومانگ از خودش بجا گذاشت .
دانلود آهنگ های افسانه جومونگ در ادامه مطلب
عکس بویونگ/ بایونگ - Im So Young بازیگر سریال افسانه جومونگ
سوسانو بازیگر افسانه جومونگ
سوسانو بازیگر افسانه جومونگ
سوسانو بازیگر افسانه جومونگ
سوسانو بازیگر افسانه جومونگ
الگیر از پیشامدی سخت در تعجبه و نمی تونه بفهمه چه معنی ای می ده
اون می گه این پیشامد یا باعث قدرت قوم هان می شه ویا سلطنت شما را به خطر می ندازه
جریان اینه که خانم کاهن در میان خورشید بائو یه پرنده ۳ پا دیده که چند لحظه رو خورشید مونده و ناپدید شده
این هم هائه مو سو است که داره سربازاشا برای جنگ با قوم هان آماده می کنه
جلسه ای از طرف امپراتور برپا می شه که همه سران قبایل هم دعوت می شن این خانم هم دختر رئیس قبیله هابائک دوشیزه یو-وا است که به نمایندگی از طرف پدرش اومده
اینم که وزیر اعظم و پسر شاه قوم هانه که به نمایندگی از طرف پاپی جونش اومده و تا بانو یو وا را می بینه دلش قیلی ویلی می ره
خب این آقا هم نماینده امپراطوره که حکم امپراتور را می خونه و می گه هر کی به هائه مو سسو کمک کنه یا به آوارگان هیون تو گون کمک کنه سزاش مرگه ولی هر کی اونا را به ما تحویل بده پاداش خوبی می گیره
اینا هم اهالی هیون تو گون هستن که اقای بازرس در مجلسی در حضور سران قبایل اونا را قتل عام می کنه
هیشکی هم هیچی نمی گه به جز بانو یو وا که تا اعتراض می کنه اونو به جرم توهین به فرمان امپراتور زندانی می کنن
شاهزاده هانی ها که خاطر خاه دختره است از یکی از مقامان ارشد درخواست می کنه که ببانو را آزاد کنه
اونم شب هنگام اونو ازاد می کنه و کلی منت می زاره سر دختره که به خاطر فلانی ازادت می کنیم
سربازان هائه مو سو در حال تعلیم هستن
خبر جلسه ای که علیه هائه تشکیل شده و خبر قتل عام مردم شهرش را به گوش اون میرسونن
اونم جاسوسی را به قصر می فرسته تا با شاهزاده دیدار کنه که سربازا می فهمن و شاهزاده می خاد که یه جورایی درستش کنه
این خانم هم همسر شاهزاده است و اونم بچه اشونه
شاهزاده یواشکی با اون مرد دیدار می کنه و دستورات لازمه را بهش می ده تا به هائه برسونه(حتما تعجب کردین که یه نفر از قوم هان با هائه مو سو خوبه درست فکر کردین این دو تا از بچه گی با هم دوست بودن منظورم شاهزاده و هائه است)
وزیر اعظم موضوع را می فهمه و یه کارهایی می کنه
شاه تا جریان را می فهمه با شمشیر زخمی بر شکم شاهزاده می زنه و کلی دری وری بارش می کنه وللی اون حاظر نیس کوتا بیاد
سربازان هائه مو سو جنگ را شروع می کنن
در این جنگ هائه زخم بدی می خوره و به رودخانه می افته
خبر به گوش شاهزاده می رسه خیلی ناراحت می شه و دستور می ده همه ساحل را بگردن تا اونو پیدا کنن
اونا هم دستور را اجرا می کنن
هائه هم رو ابب شناور داره می ره که ییهوییی
بانو یو وا اونو می بینه ولی خوب نمی دونه که کیه
با کمک پیشکارش اونو به کلبه اش می بره
هنگام درس کردن دارو باباش می یاد که یه فیلمی بازی می کنه تا به داخل کلبه نره و اونو نبینه
بازیگر نقش پدرش هم وزیر اوگی یوموی سریال یانگومه
اونو پرستاری می کنن تا بلکی خوب بشه
و بلاخره به هوش می یاد
یو وا با مرد غریبه می رن تا جای پیدا شدن اونو ببینن و اختلات کنن
مرد غریبه از یو وا تشکر می کنه ولی یو وا می کنه تو بباید برام جبران کنی که اونم مسی گه من الان چیزی برای جبران ندارم که اونم می گه تو باید خودتو به عنوان شوهر من به بابام معرفی کنی تا منو به کسی که دوس ندارم شوهر نده
مامور بابای یو واا اونا را می بینه و می فهمه که بازوی این مرد زخمیه
یو وا که دیگه طاقت نداره می خاد ببره به باباش بگه من شوهرمو انتخاب کردم
تا می ره می بینه از طرف امپراتور اومدن و می گن هائه مو سو زخمیه و فرار کرده وای به حالتون اگه بهش پناه بدین که همه شهرو می سوزونیم
سربازه به بابای یو وا می گه که من اون مرد را با دخترت دیدم و دستشم زخمی بود احتمال زیاد خودشه !!!!
یو وا که یه بوهایی می بره می یاد و به مرد غریبه می گه تو هائه مو سسو هستی چرا به من نگفتی و....
که اون منکر میی شه و خودشو کس دیگه ای معرفی می کنه
یو وا هم داره برا پیشکارش درد دل می کنه که کاش این مردی که من نجات دادم هائه ببود و من عاشقشم و .....
(اینم بگم که هائه مو سو به خاطر تقابلش با امپراتور و کمک به مظلومین مورد علاقه خیلی هاست)
هائه که خودشو در خطر م بینه با مشاهده سربازان سواره نظام امپراتور در این دهکده تصمیم به فرار می گیره
پایان قسمت اول سریال جومانگ که بزودی از شبکه ۳ سیما پخش خواهد شد
برای دانلود و مشاهده جومونگ و سوسانو در ژاپن بر روی آیکن زیر کیلک کنید
Size: | 6,312 |
چند سکانس در ملاقات یوهوا و هموسو و ابراز احساسات که یوهوا میگه حتی اگه روحت هم باشه من راضیم که الان بغلم کرده باشه اما هئ موسو چشمی برای اشک ریختن نداره و فقط حالت گریه میگیره
و در حین صحبتهای تکمیلی همین منول پیش میره
همون شب که یوهوا میره پیش گوموا قبلش اون داره مشروب میره بالا
و در ادامه اشک یوهوا را پاک میکنه
فلاش بکهایی که در هنگام مرگ ، هئ موسو یادش میاد
چند سکانس از یوهوا در هنگام وداع با هئ موسو که آهنگ این قسمتها هم عوش شد
چند سکانس در اول ملاقات وزیر بو با یومی یول
و چند سکانس مشابه از این زاویه در هنگام اوسط جلسه
این سکانس در ابراز همدردی گوموا با یوهوا
در اینجا که سوسونو پولو میده به ماری که برسونه به جوموگ میگه این پول برای مشروب جومونگه
اما پرش این قسمت
بعد از مرگ هئ موسو جومونگ وقتشو به یللی تللی توی قهوه خونه میگذرونه و به دخترهای اونجا میگه من شازده بویوام اونها هم فکر میکنند که مسته کم نمیارند و پابه پاش میرند و میگند خوب ما هم شازده خانومهای بویو هستیم که شاه ما رو مخفی کرده بود که جومونگ هم خوشش میاد و میگه چرت نگین چون اگه شاه شما رو هر سوراخ سمبه ای قایم کننه خان دادشهام پیداتون میکنند و سرتونو زیر آب میکند که اونها هم میگند افتخار که همچین کسانی ما رو بکشند
ماری و موسونگ هم میادند اونجا موسونگ هم که خودش این کاره است به ماری میگه این دیگه رو منو سفید کرده باید فکری براش بکنیم که ماری میگه بزار چند روز بگزره ببینیم چی میشه و پول میده به موسونگ و میگه مراقبش باشه
موسونگ هم زود پولها را میزنه توی قمار تا سرمایه گذاریشون کنه و زیاد بشن
جومونگ شبو با یه مات مازل خوابیده که خواب هئ موسو را میبینه و اعصابش خورد میشه و گریه میکنه که اون دختر هم میاد از دلش در بیاره جومونگ هم پرتش میکنه که اون هم فهر میکنه و میره
بعدش هم تنگ مشروب رو هورت هورت میره بالا و کولی بازی در میاره که بعد بویونگ میاد اونجا
جومونگ میره پایین و پیش موسونگ و میگه من هم میخوام قمار بازی کنم که موسونگ میگه تا الان که مشروب میخوری و با دخترها خوش بودی الان هم که میخوای بیاایی توی کار قمار نیا خوب نیست که جومونگ میگه تو که مثلاْ بلدی همه اش میبازی من بلد نیستم ولی شانس دارم بزار امتحان کنم
جومونگ هم افتاده روی دور و همه پولها را کاسب میشه که موسونگ میگه فکر کردم فقط توی دختر بازی واین چیزها معارت داری توی قمار هم انگار سر رشته داری که سونگ جو میاد وانجا
اومدن هانگ به قهوه خونه و دیدن جومونگ
بعد از رفتن جومونگ از پیش سونگ جو دوباره بر میگرده سر میز بازی و به موسونگ میگه اون یارو ول کن
سونگ جو هم میره پیش گوموا و میگه جومونگ زده بی خیالی و همه افتاده توی قهوه خونه نها مشروب می خوره و با دخترها میگرده
شب موقع خونه رفتن موسونگ و جومونگ هر دو تا مستند که موسونگ میگه ایول کاش زودتر میومدی توی کار قمار با شانسی که تو داری حتماْ به جایی میرسی که جومونگ میگه ول کن بابا مگه من خوش شانسم من از همه بد شانسترم
الال
گروه یون تابال خوشحال و راضی پیش رییسشون برمیگردن و از شاهکارهاشون میکن، عمه سو هم از گیه رو اومده
شاه هم دستو ر میده به افتخار جومانگ جشنی برپا بشه
ملکه که اتش گرفته ، و شاهزاده ها هم فوق العاده عصبانی ، ندیمه میگه تو شهر شایعه شده که اگر چه دائه سو هم برامون نمک اورد اما جومانگ کاری کرد که واسه همیشه نمک داشته باشیم...
ملکه بیشتر اتش میگیره و میگه دائه سو قربونت برم عسل مامان تو هم یه چیزی بگو، اونم میگه نکران نباش مامی هنوز که طوری نشده
جومانگ و سو از قصر قه قه کنان خارج میشن که دائه سو میبیندشون و کفرش درمیاد
جومانگ میره دیدن مادرش ، سو میکه من لباسم خوب نیست باید با مادرت دیدار رسمی کنم جومانگ هم میگه مامانم بیخیال اینچیزاست..خلاصه مادر کلی ازش تشکر میکنه و جومانگ جریان نجات دادن خودش توسط سو رو براش میگه و سو هم نجات دادن خودش توسط جومانگ رو..دیگه قضیه خیلی عشقی میشه که سو میکه من باید برم خونه پیش بابام
یوهوامیگه مادر نمیخوای اون حلفه رو بهش بدی عکس العمل جومانگ هم همینه که مبینین
میگه من الان قصد ازدواج ندارم!
شاهزاده پو که از خبر دروغ دوچی (که گفته بود دزدها قراره جومانگ رو بکشن) عصبانیه میاد و کالکش رو باشمشیر میزنه و موهای این بدبخت پخش میشه تو صورتش، ابشاری میشه!
، جلسه خانوادگی تشکیل میشه و نوکر یون تابال از تصمیم سو برای رفتن به کمپ دزدها میگه
سویونگ به یون تابا میگه دخترت از خودت شجاع تره ولی او تا یعنی همون محافظه میگه که این دیونگیه نه شجاعت اگه من جای بامانگ بودم همشون رو میکشتم
موقع دادن حقوق که میشه ، به هیوپ تو دوتا کیسه میدن و نوکره میگه سویونگ گفته دوتاکیسه پول بهت بدیم ماری و اویی هم حسابی دستش میندازن
بویونگ در حال کلفتی دوچی هست که عشقش اویی میاد نگاهش میکنه و کلی کیف میکنه...ببین عاشقی چیه که ادم از رخت شستن عشقش هم کیف میکنه!!!!
بویونگ متوجه اون میشه و احوال جومانگ رومیپرسه ، اویی بهش میگه خوبه و تمام حقوقش رو میده به بویونگ
عمه سو، کمکش میکنه برای رفتن به جشن اماده بشه و بهش میگه اگه خواستی شوهر کنی، زن کسی بشو که هم واسه این ور نفع داشته باشه هم واسه مملکت خودمون
جومانگ یه سر به رییس کارگاه میزنه و بهشون میگه الان دیگه نوبت تولید شمشیرهای نشکنه
کاهن بزرگ از نوچه اش که قبلا بهش گفته بودتوی قصر یه حس عجیبی بهم دست م یده میپرسه به نظرت این نیرو از جانب جومانگه اونم میگه اره، کاهن ها در جشن شرکت میکنن اما کاهن بزرگ برای لجبازی با شاه نمیره
ملکه سرراه یوهوا ، بهش میگه فکر نکنی حالا بچه ا ت یه ذره نمک پیدا کرده ، خیلیه ها، انقدر پسرت گندکاری کرده که اینا توش گمه و به این راحتی سابقه خرابش پاک نمیشه، یوهوا هم هیچ جوابی نداره بگه جز اینکه اندام عالی منقبض!
پو از شدت ناراحتی نمیخواد درمراسم باشه که دائه سو میاد میگه از بس که خنگی! ادم هر چی ناراحت تره باید خودش رو ارومتر نشون بده پاشو بریم
جشن شروع میشه اینم مطربی هاشون
شاه از جومانگ و سو و یونتابال میخواد بیان جلو ،و به همشون از اون چیزامیده بخورن بعد هم به جومانگ میگه یه ارزوت رو براورده میکنم بگو چی میخوای
نخست وزیر که انگار برق میگیردش پامیشه و میگه قربان مسئله ولی عهدی....شاه حرفش رو قطع میکنه ومیگه بشین میدونم منظورت چیه این ربطی به اون نداره
خیال دو تاشاهزاده و مادر مارمولکشون راحت میشه
جومانگ میگه همه زحمت ها گردن سو بوده اون ارزو کنه
سو هم میگه من دلم میخواد کشور من و شما همیشه در صلح باشن ، شاه هم این قول رو بهش میده
دائه سو محافظش رو میفرسته دنبال سو وقتی سو میاد، میگه من وقتی فهمیدم تو چنگ دزدهایی میخواستم دنبا رو بهم بریزم و بیام نجاتت بدم جون عمه ام ، ولی مسایل مملکت نمیذاشت، حالا خوشحالم که اینجایی و من یه روز شاه میشم هر طوری که بشه و تو رو ملکه ام میکنم
جومانگ هم اونا رو می بینه
دائه سو جریان قول و قرارهاش با حاکم هیون تو رو میگه .مادرش هم میگه اگه لازمه یواشکی برو پیشش
شاه از جومانگ میخواد به عنوان سفیر ویژه بره به هیون تو و از فرمانده هم میخواد باهاش بره
وای که ملکه داره میمیره از حسادت و میگه شاه این جومانگ روخیلی دوست داره و گرنه سفیر ویژه شدن فقط ماله دائه سو هست
نخست وزیر عکس العمل نشون میده ، شاه میگه من که بچه نیستم که به خاطر اون کوه نمک جومانگ رو بکنم ولی عهد من میخوام به تمام شاهزاده ها فرصت بدم که وقتی یکیشون ولی عهد شد اون دوتای دیگه بی عرضه بار نیومده باشن
کاهن و نخست وزیر ، این جفت توطئه گر، نمیخوان که جومانگ ولی عهد بشه وکاهن به صراحت میگه جومانگ از شاه نیست از هائه موسو هست
فردای اون روز، جومانگ پیش روی شاه قرار میگیره و شاه شمشیرش رو به عنوان سفیرشاه بودن بهش میده، دیگه نمیگم ملکه چه حالیه
موقع رفتن جومانگ سو به بدرقه اش میاد
دستیار دوچی یه نقشه میکشه و میگه من یه کاری میکنم دوباره اعتماد شاهزاده پو جلب بشه
دائه سو میره هیون تو و حاکم هم تحویلش میگیره حسابی ، میگه دیوانه به دیوانه رسد چون خوشش اید!
همون روزهم جومانگ نامه شاه رو برای حاکم میاره ، در نامه نوشته انقدر توی کارهای ما فضولی نکن میایم حقت رو میذاریم کف دست ها!!
حاکم میگه یادتون رفته شما چی بودین ؟ حالا واسه من ادم شدین و بابات واسه ما شاخه شونه میکشه، جومانگ هم محکم جلوش می ایسته و میگه هر کاری
بکنی بااقدام نظامی جوابت رو میدیم
جومانگ و دائه سو همدیگر رو میبینن
جومانگ میگه تو اینجا چیکار میکنی
دانه سو میگه به تو مربوط نیست و ازش میپرسه تو اینجا چه کار داری
جومانگ هم مقابله به مثل میکنه و میگه به تو مربوط نیست اینجا دیکه من داش کوچیکت نیستما! واسه ما لات بازی درنیار من الان نماینده مخصوص شاهم، تو توی کشور دشمن چیکار میکنی اونم یواشکی
دائه سو میکه حالا یه مثقال نمک واسه ما پیدا کردی دم دراوردی؟دور ورداشتی؟ فکر کردی ولیعهد شدی؟
و باعصبانیت محض میره
ایی با داد و بیداد این دوتا فلک زده رو از خواب بیدا رمیکنه و میگه پاشین که دوچی میخواد بویونگ روبفروشه به مملکت هان
سه تایی لشکر میکشن به خونه دوچی ، دستیاره میگه دیگه دیره ما فروختمیش
دستیار دوچی بهش میگه خوشحال باش که نقشه مون گرفت
خلاصه اویی دیونه میشه و میگه من باید یه عالمه پول پیدا کنم، میره از یونتابال قرض بگیره
یونتابال میگه واسه چی میخوای ؟ میگکه نمیتونم بگم اونم میگه من 1000سکه رو الکی به کسی نمیدم
،اویی درمونده میگه جونم رو گرو میذارم
یونتابال میگه تو خودت 1000می ا رزی؟ که پیش من گرو بذاری برو هروفت اینقدر ارزش داشتی بیا بهت بدم
خلاصه اویی میره التماس پیش دوچی که بویونگ رونفروش و اونا هم فقط یه راه واسه اویی میذارن! فروختن جومانگ به دائهسو!!!!!
اویی رومیبرن پیش دائه سو ، دائه سو ازش میپرسه الان تو کله جومانگ چه خبره؟ اویی هم میگه میخواد روی شمشیرهای استیل کار کنه
اه از نهاد بی وجود شاهزاده دائه سو بالا میاد!!
Insoonyi - Ha Neul Ee Yuh Je Bal
03. Ji Kyung - Chun Ae
04. Lee Sung Wook & Han Ji Won - Yak Sok
05. Lim Tae Kyung - Chuh Eum Chuh Rum
06. Oon Myung Eh Kal
07. Sa Mo
08. Pi Eh Jun Jang
09. Hae Mo Soo’s Theme
10. Choo Juk
11. Baek Il Mong
12. Chul Gi Goon Eh Seub Gyuk
13. Uh Doom Eh Neup
14. Gyul Too
15. Wang Ja Eh Yuh Jung
16. Seul Peun Oon Myung
17. Nan Saeng Shin Hwa
18. Gae Byuk
19. Heaven
20. Joo mong (Ending Theme)